سوار نزدیک شد و از اسب پیاده شد و همچون کسی که رکوع نماید خم شد و خود را بر بدن پاره پاره امام حسین(؏) افکند او را می بویید و می بوسید و می گریست؛ مرد آنقدر گریسته بود که نقاب بسته بر صورتش خیس شده بود؛ بنی اسد گفتند: ما برای دفن تن شریف امام حسین(؏) آمده ایم، اما نتوانستیم، دیگر شهدا را نیز نمی شناسیم، آن مرد آهی کشید و گریست و گفت: ای پدر! کاش بودی و ما را در اسارت و خواری می دیدی، آنگاه برخاست و با لحنی مهربان فرمود: من خودم تنهایی حسین(؏) را دفن میکنم، وقتی کار دفن تمام شد با انگشت مبارکش خطی روی خاک کشید و نوشت: {هذا قَبرُ الحُسَیْنِ بن عَلی ابنِ أبیطالب أَلَذي قَتَلوهُ عَطشاناً غَریباً} بنی اسد گفتند: تو را قسم می دهیم به آن جسد مبارکی که تنها دفن کردی خود را معرفی کن فرمود: من امام شما "علی بن الحسین" هستم! 🖤