📜 بیست و هشتم محرم 📜
🔘 #بخش_سوم
~•••
"اگر تو نبودی، ما توحید و ایمان را از کجا یافتن؟"
"اگر تو نبودی، ما از کجا دانیم سجده تنها بر خاک حسین باید؟"
"اگر تو نبودی، ما خدا را چگونه می خواندیم؟"
"اگر تو نبودی، شرح روز عاشورا، چگونه رقم می خورد؟"
🔺واژه ها از درون ام زبانه می کشید، ولی توان بیان نبود.🔻
🔸روح، واله و شیدا بود و از درون می سوخت، ولی تاب سخن نبود.🔸
••• گریه امانم را بُریده بود •••
🔹عاقبت، بر این حال پریشان و زار چیره شدم.🔹
~ گفتم:
"مولای من"
"من از تبار سلمان ام و از دیار او می آیم"
"مگر نه آنکه خداوند بر ما منت نهاد و خون ایرانی در شما جاری شد؟"
"مگر نگفتی، که من فرزند دو طایفه ام، از عرب قریش و از عجم فارس"
"و این دو طایفه، دو طایفۀ برگزیدۀ خداست؟"
"مولاجان! من ایرانیم، به حق مادرت با من سخن بگو."
••• شب بود و سکوت •••
••• شب بود و مظلومیت و سکوت •••
🔹شب بود و سیدالساجدین، لب فرو بسته بود و آسمان پُر ستاره را به تماشا نشسته بود.🔹
● ۲۱ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده