📜 چهاردهم صفر 📜 🔘 #بخش_اول 🔰آسمان دل گرفته بود و خورشید در غروب روی پوشانده بود••• 🔹کربلا در امتداد زمان گسترده بود🔹 🔰و خیل بسیار ملائک به طواف، گِرد قافله سالار کربلا، همگی در لباس رزم، آماده و در انتظار••• 🔹به انتظار رَجعت حسین لحظه شماری می کردند🔹 •••عده ای گریه و گروهی مویه می کردند••• •••عده ای در انتظار انتقام، تیغ خود تیز می کردند••• 🔸در غروبی سرخ، آسمان رخشنده تر از خورشید، یکباره درخشید🔸 •••و منِ سرگرشته و مات، حیران ماندم••• 🔺خدایا این چه نوری است؟🔻 🔰نوری زیبا و لطیف، از بلندای آسمان به کربلا تابید••• 🔰از دل پهنای آسمان، ملائک سر ریز شدند و فرود آمدند بر زمین••• 🔹پُر نشاط و در جنب و جوش گِرد حسین چرخیدند🔹 ~ از مَلک پرسیدم: "این نور بی مانند از چیست؟" + گفت: "نور حسین!" ~ گفتم: "نور حسین همیشگی است، فرق این نورِ دِلرُبا با آن در چیست؟" + گفت: "حسین در شب جمعه مهمان دارد." ~ گفتم: "مهمان اش کیست؟" + گفت: "خوبان و صالحان، از هر عصر و هر زمان." ~ گفتم: "من چه؟ می توانم بمانم؟" + گفت: "اینجا زمین برزخ است، برزخ اجازه می خواهد." ~ گفتم: "از کی؟" + گفت: "از صاحبُ الامر و مالکِ مطلق اش علی!" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۶ روز مانده تا #اربعین ● #مجتبی_فرآورده #روایت_کاروان_عشق #روزشمار_محرم