قال:ما اسمُ هذِهِ الأرضُ؟
قیل:
کَربَلأءُ
قال: اَللهُمَّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ و َالْبَلاء؛
وقتی این جملههایت را میخوانم،
یکی انگار به دلم چنگ میزند.
ساعتهاست دارم به همین سوالِ
سادهی کوتاهت فکر میکنم.
بیشتر از آنکه در هيبت سوال باشد و منتظر جواب ،
پُر است از یک حسِ عمیقِ صبرآلود ...
مثل وقتهایی که یک مردِ تنهای مهربان
میرسد به یک قدمی اندوههایش.
میرسد به روبهرویی با حقیقتِ اندوههایش.
میخواهم برای آن لحظهات بمیرم.
اصلا نباشم،
نخوانم که از اندوههایی
که ما برایت ساختهایم،
پناه میبری به
آسمان!