. همین ڪه خلق شدیم ابتدا علے گفتیم نداشتیم دهان، بی‌صدا علے گفتیم شبیه بقچه به خود پیچ خورده بود جهان گشوده شد گره از ڪار، تا علے گفتیم هزار آینه چیدند در برابر هم در آن تجلے بی‌انتها علے گفتیم خدا به خلقت حیدر، تبارک الله گفت و ما به خلقت خود مرحباعلے گفتیم فرشته گفت ڪه عشق است و بار سنگینے است به روے دوش گرفتیم و یاعلے گفتیم به هر دلیل ڪه باشد به نفع ما شده است در آن سحر چه بدانم چرا علے گفتیم نه جبر بود نه تفویض شرح قصه‌ے ما «قدر» ڪه سخت گرفت، از «قضا» علے گفتیم به روے آب نوشتیم مرتضے و سپس به گوش آتش و خاک و هوا علے گفتیم نمانده است زمان خالے از ارادت ما همیشه با یڪے از انبیا علے گفتیم شدیم شاخه طوبے و چیدمان موسی و قبل معجزه‌اش با عصا، علے گفتیم به شڪل باد گذشتیم از دهانه‌ے غار و با رسول خدا در حرا علے گفتیم دعا به چشمه بدل ڪردمان زلال و طهور بدون دغدغه سر تا به پا علے گفتیم و اهل خاک بگویند هرچه می‌گویند نظر به غیر نڪردیم _ ما علے گفتیم سعید مبشر https://eitaa.com/samtekhodababaali