بهمان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .» تعجب کرده بودیم سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد.غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم . گفت «کجا با این عجله؟ می‌خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.» @sangar  شهیدمهدی باکری