خوانش غزل۳۴۹.mp3
1.36M
صوتی غزل شمارهٔ ۳۴۹ دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار عشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنم زردرویی می‌کشم زان طبع نازک بی‌گناه ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم ای نسیم منزل لیلی «سلمی»خدا را تا به کی ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم من که ره بردم به گنج حسن بی‌پایان دوست صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم . 💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠شعار انقلاب، مقابله با استکبار و قدرت های استکباری است. آن کسانی که دم از تسلیم در مقابل استکبار و دم از تسلیم در مقابل آمریکا می‌زنند، نمی‌توانند به این انقلاب و به این هدف‌ها پایبند باشند. ۱۴۰۰/۱۱/۲۸‏ ☀️ ————————— 🇮🇷@SANGAR_1🇮🇷 🇮🇷@SANGAR_5🇮🇷