🌴یاد شهید بخیر؛ شب جمعه دلش بدجوری گرفته بود. شروع کرد به خواندن تا رسید به این جمله که: «خدایا! اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی بیندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد؟» افتاد به سجده و های های گریه کرد. سرش را که بلند کرد، دید هم سلولی کمونیستش که خیلی اذیتش می کرد. سرش را گذاشته کف سلول و او هم گریه می کرد. از کتاب کانال 👇 🇮🇷https://eitaa.com/basirat_sh🇮🇷