۱۲) اقامه حق و دوری از قدرت طلبی
یکی از شاخصههای حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از اراده مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - یعنی از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست. با این که خود را بر حق میدانست، اما کنار نشست، تا وقتی مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمیکردند، اگر این طلب جدّی مردم نبود، من علاقهای به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، برای امیرالمؤمنین جاذبهای ندارد. قدرتطلبی برای کسانی جاذبه دارد که میخواهند خواهشهای نفسانی و هواهای نفسانی خودشان را ارضا کنند، نه برای امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعی است؛ دنبال اقامه حقّ است.(۱۲)
۱۳) جهاد مخلصانه
سرتا پای زندگی امیر المؤمنین جهاد مخلصانه است. از هنگام نوجوانی که اسلام آورد تا شصت و سه سالگی که به شهادت رسید، یک لحظه زندگی چنین فارغ از تلاش مخلصانه نیست، و قطعا شخصیتی با این همه تلاش در تاریخ اسلام وجود ندارد. در طول ده سالی که امیر المؤمنین (علیهالسلام) در خدمت پیامبر در مدینه بود، در دهها جنگ شرکت کرد و هرگز اتفاق نیفتاد که چند ماه با خانواده ی خود و در شهر خود، با آسایش زندگی کند... در دوران ۲۵ ساله ی زندگی امیر المؤمنین از رحلت پیامبر تا رسیدن به خلافت... امتناع حضرت از بیعت در اول کار، و بیعت در مرحله بعد، مواجهه مثبت و سازنده و یاری رسانی به خلفا در موارد متعدد، برخورد انتقادی و معترضانه در طول این دوره حفظ اسلام ناب واقعی در طول این مدت، و بالاخره محور بودن برای حرکتهای اصیل و عمیق فکری اسلام در تمام این مدت، سرفصلهای جهاد مخلصانه امیرالمومنین علیه السلام دراین دوران ۲۵ ساله میباشد.(۱۳)
۱۴) خودنمایی شجاعانه در مقابل دشمنان
در مورد امیر المؤمنین فقط یک جا این بزرگوار مثل یک آدم قهرمان، خودنمایی و جلوه فروشی شجاعانه کرده و آن وقتی است که به جنگ عَمرو بن عبدود می رود. سرش را بالا گرفته بود، شمشیرش را به دست گرفته بود و می رفت. پیغمبر نگاه کرد و گفت: هذه مشیة؛ این[نوع] راه رفتنی است که خدا در غیر چنین موردی که او راه می رود، در همه جا آن را مبغوض می دارد. ببینید، یک جا خودنمای هست؛ آن هم درست - به قول معروف - به خال میزند؛ همان نقطه ای که باید خودنمایی کرد....یعنی خودنمایی کردن در مقابل دشمن؛ جلوه فروشی در مقابل دشمنی که اساس شخصیت و هویت او اصلا تکبر و غرور است.(۱۴)
۱۵) خدمتگزاری برای مردم
مسؤولان سطوح بالای سازمان ارتش هم به عنوان سرداران شجاع و پاکدامن میتوانند رفتار علوی را الگوی خودشان قرار دهند. وجود امیرالمؤمنین به عنوان یک رئیس، یک فرمانده و یک مسؤول، مظهر پاکی و شفّافیت و صداقت بود. او آسودگی را به خودش راه نداد؛ نسبت به زیردستان تفرعن نفروخت؛ خود را همه جا بنده خدا و خدمتگزار مردم دانست و مخلصانه - بدون چشمداشت به دنیا - کار کرد. این میتواند در رفتار ما و رفتار هر کسی که در هر مجموعهای مسؤول است، به عنوان رفتار علوی خود را نشان دهد.(۱۵)
۱۶) صریح و صادق با مردم
امیرالمؤمنین، هم مظهر تقوا و امانت و هم دارای صدق و صراحت بود. آن بزرگوار با اینکه یک سیاستمدار و رئیس دنیای اسلام بود و تدبیر امور یک جمعیت عظیمِ چند ده میلیونی آن زمان، با نبود وسایل امروزی برای ارتباط، بر دوش او بود و جامعه و امّت اسلامی را اداره میکرد، اما سیاستمدارىِ علی موجب این نمیشد که از جاده صداقت و صراحت کنار رود. علی، صادق و صریح بود؛ آنچه میگفت، به آن معتقد بود و برای او راهنمای عمل بود.(۱۶)
۱۷) طرفداری از مردم به معنای واقعی
امروز شما نگاه کنید؛ حرفهای زیبا و قشنگ بر زبان سیاستمداران عالم بسیار جاری میشود - نام انسان، نام حقوق بشر، نام مردمسالاری، نام صلح، نام قداست - اما در دلها و در عملها، از این حقایق هیچگونه خبری وجود ندارد. این وضعیت، قبل از دوران امیرالمؤمنین هم بود؛... خصوصیت او این بود که اگر اسم مردم را میآورد، برای آنها حقیقتاً ارزش قائل بود؛ نه مثل کسانی که در سطح بینالمللی از هرچه تروریست حرفهای است - که امروز حکّام صهیونیست در دنیا تروریستهای حرفهای هستند - از هرچه غارتگر بینالمللی است - که امروز پشت صحنه قدرتهای استکباری، زرسالاران و چپاولگران بینالمللی هستند - از هرچه انسان نانجیب و متجاوز به حقوق انسان است، عملاً حمایت و پشتیبانی میکنند و خجالت هم نمیکشند و بر زبان نام حقوق بشر و انسان و مردمسالاری را جاری میکنند و طلبکار ملتها هم میشوند!...امیرالمؤمنین نام مردم را میآورد، اما به معنای حقیقی کلمه طرفدار مردم و ضعفا بود.(۱۷)