[رهـــــآݜـــدهـ](آراز)
✍🏻نویسنده≈
#میــم_دور_از_میـم
4⃣ #4
گروه بچه هارو ک باز کردم،گروه ترکیده بود.
۴۵۶تا پیام از ساعت ۱تا الان!
تو این سه چهارساعته،اینقدر پیام عجیب بود.
حوصله خوندن نداشتم؛فلش پایین رو زدم،عین ۴۰۰پایین رد شد!
فقط آخرین پیام بود که خوندمش:
«آدم هارو نمیشه مجبور کنیم به چیزی که تو ذاتشون نیست»
عجیب بود،اما حوصله نداشتم برم کشف کنم ،این حرف سامان ثمرهی چه صحبتیه.
حوصلم سر رفته بود،نمیدونستم چیکار کنم از این حجم از کسلی بیرون بیام.اینستامو چک کردم؛همه چیز تکراری،چه دیدنی ها،چه شنیدنیها،چه...
همه چیز تکراری بود،کسل کننده و حال بهم زن.
گوشی رو پرت کردم رو تخت،وتصمیم گرفتم ی دوشی بگیرم؛البته دنبال ی خلوتی بودم که حرف های امشبم رو آماده کنم،امشب همه چیز رو تموم میکنم.
موهام رو ک خشک کردم،یادم اومد فردا امتحان جغرافی داریم!همون که هفته پیش باکلی التماس معلم رو راضی کردیم ،موکول کنه جلسه بعد؛اون هم نامردی نکرد،قرار رو بر این گذاشت ب جای ۴درس،۱۰درس رو امتحان بدیم.
نمیشد این درس روهم با نمره های کم تجدید بشم!
شروع ب درس خوندن کردم که، با اومدن بابا همه چیز تغییر کرد.
@sangareshohadaa