2️⃣ضیافت ام الشهدا(س) برای سید 🌺سید با این کار ،خودش را برای شهادت آماده میکرد،دیگر همه فهمیده بودند او پای رفتن دارد،دو سه ساعت مانده به عملیات ،مرتضی قربانی فرمانده لشکر خودش را با عجله به سید رساند و گفت حق شرکت در عملیات را ندارد !! آقا مرتضی نمی خواست یکی از بهترین نیروهایش را از دست بدهد. سید بی قرار شده بود و داد میزد و گریه می کرد ،سر به زمین می گذاشت و ضجه میزد ،عین بچه های کوچک لج کرده بود، روحانی بزرگواری آنجا حضور داشت ،بی قراری سید را که دید دلش برای او سوخت رفت و سید را در آغوش کشید . 🌹حسن سر بر روی شانه ی ایشان گذاشته بود و زار زار گریه میکرد و میگفت : حاج آقا به خدا آنجا منتظر من هستند ، این همه زجر را تحمل کرده ام برای امشب ! من فردا قرار دارم. حاج آقا همپای او اشک می ریخت ، رفت سراغ آقا مرتضی ، مرتضی قبول نمی کرد،حاج آقا آن قدر خواهش و التماس کرد تا بالاخره توانست رضایت فرمانده لشکر را جلب کند. آقا مرتضی نگاه غمباری به سید انداخت و رفت. سید دوباره بال درآورده بود، غسل شهادت کرد و سرنیزه ای به دست گرفته بود و گفت: 🌷 «با این سر نیزه می خواهم انتقام مادرم، زهرا (س) را از این بعثی های نامرد بگیرم.» عملیات شروع شد، با شور و شعف خاصی همراه با خط شکن های لشکر ویژه 25 کربلا به خط زد. خط که شکسته شد، چشمم به سیدحسن افتاد، با همان سرنیزه ای که به همراه داشت ، گوشه ای آرام به آرزویش رسیده بود. سر جنازه اش همه به او تبریک می گفتیم ، اگر اشکی هم ریختیم فقط برای خودمان بود. @sangareshohadababol