🌹و باز عصر جمعه ... * شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق، آب شده *
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»... ،
گناهکاریِ من، بین ما حجاب شده *
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم ،
چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده *
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم ،
که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده *
چقدر «آه» نوشتم..، به دست تو نرسید... ،
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده *
به غیر پشت در خانهات کجا برود؟! ،
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده *
وصال یار..، به جز سوختن مُیَسَّر نیست...،
بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده *
درختِ «آب» نخورده، ثمر نخواهد داد ،
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده *
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین..، بیا... ،
بیا که شیعهی تو غرق در عذاب شده *
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت... ،
رشید اهل حرم از خجالت آب شده *
عمو کجاست ببیند به جای جرعهی آب ،
طناب حرملهها قسمت رباب شده *
🌹و باز عصر جمعه ... * وقتش شده بیایی و درمانمان کنی ،
فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی *
ما را فراق روی تو، تا کفر برده است ،
برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی *
ما آبروبریم به دردت نمیخوریم !!! ،
حق میدهیم از همه پنهانمان کنی *
ابری شدیم و راه به گریه نبردهایم ،
داریم امید تا که تو بارانمان کنی *
ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست ،
ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی *
حالا که کاظمین نرفتیم کاش که ،
ما را غبار راه خراسانمان کنی *
امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن ،
تا که فدای سید عطشانمان کنی *
🇮🇷
@sangareshohadababol