🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 محرم و اسارت ۳ ...درست شب تاسوعا و عاشورا تا پایان برنامه‌های تلویزیون ، رقص بود و آواز . شاید چون محرم اولین ماه از ماههای قمری است و به اصطلاح سال نو قمری فرا می‌رسد حزب بعث به این بهانه خواستار اجرای برنامه‌های مرسوم ایام عید و تحویل سال بوده باشد البته بنده در آن زمان چیزی در این زمینه نشنیدم و این یک احتمال و قابل بررسی است. البته عید رسمی آنها براساس سال میلادی است . آنروزها برنامه‌های تلویزیون اکثر کشورها ۲۴ ساعته نبود و تا اواخر شب بیشتر ادامه نداشت ولی جالب اینکه در شب تاسوعا و عاشورا برنامه‌ها تا پاسی از شب ادامه داشت. در آسایشگاهی که ما حضور داشتیم تا آنجا که حضور ذهن دارم لحظات ظهر عاشورا به پیشنهاد بزرگترها چند دقیقه‌ای سکوت کردیم . شبها نیز افراد همینطور که کنار یکدیگر به دیوار تکیه داده بودند هر کدام از دوستان که نوحه‌ یا مداحی بلد بودند آرام زمزمه می‌کردند. وقتی در سکوت اشکمان جاری می‌شد و مجبور بودیم بی صدا گریه کنیم ، آنهم زیر پتو و در حالت درازکش ، یاد اولاد زهرا ـ سلام الله علیها ـ می‌افتادی هنگامی که در شب شهادت آنحضرت ، مولا علی ـ علیه السلام ـ توصیه می‌کند بچه‌ها آرام گریه کنند. مظلومیت این خانواده بعد از ۱۴۰۰ سال همچنان ادامه دارد. اما هرچند امکان عزاداری نداشتیم ولی احساس می‌کردیم امام حسین ـ علیه السلام و یارانش همین نزدیکی‌ها هستند. ما در سرزمینی بودیم که با سامرا بیش از پنجاه کیلومتری فاصله نداشت . می‌خواستیم فریاد بزنیم و بلند بلند گریه کنیم . چقدر گریه‌ها را در درون خفه کردیم ، چقدر عقده‌ها را فرو خوردیم ، چقدر سکوت. چقدر مانع از شکستن بغضمان شدیم. بعضی از دوستان بودند البته در طول سال که فشار روانی آنها را بر آن می‌داشت تا زمانی که همه داخل آسایشگاه نشسته بودند به یکباره سکوت را در هم بشکنند و بی‌مهابا فریاد بزنند و با گریه‌های شدید ، خود را خالی کنند و ترسی هم از عواقب آن نداشته باشند . چقدر شیرین است وقتی دلت گرفته باشد و موقعیتی فراهم شود تا از عمق جان گریه کنی و اشک بریزی ، براستی که گریه در جای خود از خنده گواراتر است . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊