🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 آتش بس۱ ۱۱ روز بعد از پذیرش قطعنامه و به روایت یکی از افسران چهار روز بعد از قطعنامه و قبل از اجرای آتش بس یعنی در مورخ ۶۷/۴/۳۱ افسران و درجه داران اردوگاه ۱۱ را به مکانی در بغداد منتقل و با تجمیع افسران و درجه دارانی که در فاصله زمانی یکماهه بین پذیرش قطعامه و آتش بس و حتی بعد از آتش بس رسمی اسیر می‌شوند در مهر ماه همان سال به اردوگاه تازه تاسیس ۱۹ واقع در تکریت منتقل می‌کنند. این نقل و انتقال ، بازتابی از پایان جنگ بود و آنها قصد داشتتد در این روزهای آخر برای افسران و درجه داران امتیازی قائل شده باشند و از اردوگاه مخوف ۱۱ به جای آبرومندانه‌ای منتقل نمایند ، روزهای آخری که بیش از دو سال بطول انجامید . شب آتش بس طبق توافق دو کشور و اعلان دبیر کل سازمان ملل ساعت ۶:۳۰ صبح روز ۶۷/۵/۲۹ زمان آتش بس رسمی اعلام می گردد که اواخر شب دوشنبه مصادف با شب ششم محرم الحرام سال ۱۴۰۹ه.ق خبر از تلویزیون پخش می‌شود. بیش از همه نگهبانهای خسته از جنگ از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند.. نگهبانهای خارج از اردوگاه و مستقر در دکلهای مشرف بر اردوگاه که به سلاح مسلح بودند با تیراندازی هوایی ابراز خوشحالی می‌‌کنند. همان شب یکی از افسران بعثی به اردوگاه آمده تا ضمن اعلان خبر بازتاب آنرا بین اسرا نظاره گر باشد . افسر مربوطه که به احتمال قوی فرمانده اردوگاه بود از آسایشگاهای بند یک شروع کرده و از آنها درخواست شادی همراه با رقص و آواز می‌کند که با توجه به همزمانی آن با ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان ـ علیه السلام ـ عکس العملی از بچه‌ها نمی‌بیند و گویا هیچ اتفاقی نیفتاده. هرچند اگر ایام محرم هم نبود فرق چندانی نمی‌کرد. با اصرار همراه با ناراحتی افسر ذکر شده ، یکی از دوستان از آسایشگاه دو که فرصت را مناسب دانسته برای سلامتی امام ره درخواست صلوات می‌کند ، بدنبال آن ما در آسایشگاه سه نیز به همین ترتیب صلوات فرستادیم و این کم و بیش به آسایشگاههای دیگر سرایت کرد و چون آنها در شادی بسر می‌بردند عکس العملی نسبت به صلوات بچه‌ها نشان ندادند. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊