🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 بوسه بر خاک وطن بلاخره نوبت اتوبوس ما شد . محل تبادل با پروژکتور روشن شده بود تعدادی از اسرای عراقی که زودتر به مرز رسیده بودند در چادرها اسکان داده شده بودند ما همینجور که پیاده می‌شدیم ، هم از سوی نیروهای صلیب و هم مسوولین دو کشور شمارش و سوار اتوبوسهای خودمان می‌شدیم و به موازات آن اسرای عراقی سوار اتوبوسهایی که ما را به مرز منتقل کرده بودند می‌شدند. اتوبوسهایی که فاقد هرگونه امکاناتی نظیر آب و غذا و.... بود و اسرای عراقی که قطعا آخرین شامشان را در اتوبوسهای ایرانی صرف کرده بودند باید جایشان را با ما عوض می‌کردند و چند سالی منتظر می ماندند تا با سقوط صدام نوبت آزادی واقعی آنها فرا رسد. البته علی رغم اینکه این نقطه صفر مرزی بود و مشخص نبود که دقیقا داخل خاک ایران هستیم یا عراق ولی بچه‌ها قبل از سوار شدن به مثابه شکر گزاری بر خاک وطن سجده کرده و بر آن بوسه می‌‌زدند. بعد از گذر مسافتی حدود نیم ساعت در محلی پیاده شدیم برای اقامه نماز مغرب و عشاء چون زمان گذشته بود با استفاده از تانکرهای آب موجود در منطقه تجدید وضو کردیم با اینکه شب بود و هوا تاریک ولی وضعیت منطقه و آثار موجود یاد و خاطره روزهای دفاع را تداعی می‌کرد . بعد از اقامه نماز بصورت فرادا مجددا سوار اتوبوس شده به سوی کرمانشاه حرکت کردیم . داخل اتوبوس روزنامه های چند روز قبل که در قفسه و اطراف صندلی‌ها رها شده بود با شوق و ذوق می‌خواندیم ، حتی آگهی های آنرا نیز . همچنان که گفتم همه چیز برای ما تازگی داشت و بوی وطن می‌داد حدودا ساعتهای سه نصفه شب بچه‌ها دیگر خسته شده بودند ، خواب به چشم کسی نمی‌آمد ولی سکوت حکمفرما بود. رادیو در حال پخش دعا و اشعاری دلنواز بود. مشاهده می‌کردی بچه‌ها را که همه سرها به دیواره صندلی جلویی گذاشته و آرام آرام گریه می‌کنند اشک امانمان نمی داد به هیچ وجه امکان جلوگیری از جاری شدن آن نبود دست خودمان نبود. زیباترین و شیرین ترین لحظه زندگی‌امان بود برای من که تا کنون دیگر هرگز آن لحظات تکرار نشده است . درست مثل زمانی که انسان از پل صراط با موفقیت طی کرده باشد به راستی اگر گذر از پل صراط هم فقط به همین اندازه شیرین باشد واقعا ارزش آن دارد که انسان از لذت های زود گذر دست بکشد و چند روز تحمل کند که صد البته شیرینی گذر از پل صراط قابل مقایسه با آنچه ما به آن دست یافتیم نیست . همانقدر که ما خوشحال بودیم بودند افراد معدودی که در این آزمون بزرگ مردود یا تجدید شده بودند واقعا چقدر بر آنها سخت گذشت ، چقدر استرس داشتند حتی اگر انتظار هیچ گونه برخوردی از سوی مسوولین هم نداشتند باز وجدانشان درگیر بود انصافا چقدر این صحنه ها و تمثیل ها عبرت آموز است. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊