. ‍ . قلاب آهنی رو انداخت روی یخ و کشید. اولین قالب یخ رو از دهانه تانکر انداخت تو آب، یه نفر از توی صفِ جماعت معترضش شد که از کله سحر تا حالا ایستادم برایِ دو تا قالب یخ، مگه نوبتی نیست؟ علی گفت: «اول نوبت گلوی تشنه‌ی پسر فاطمه، بعد نوبتِ بقیه »... . با صاحب‌ کارخونه یخ شرط کرده بود که شاگردی می‌کنه، خیلی هم دنبال مزد نیست اما اول یخِ تانکر نذری رو میده، بعد بقیه رو خودش هم با خطِ نه چندان خوبش روی تانکر نوشته بود: «سلام به گلوی تشنه حسین عليه‌السلام » ✍ راوی: مادر شهیـد iD ➠ @sangarshohada🕊🕊