سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣9⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 499 اینجا با اروند و والفجر 8 فرق داشت. در اروند یک طرف ساحل دست خودمان بود و یک طرف دست عراق. ولی اینجا باید بیش از شش کیلومتر در آبی که دو طرفش دست عراقیها بود، غواصی میکردیم. در همان روزهای آخر با دوستم «مهدیقلی رضایی» که از بچه های اطلاعات بود، صحبت میکردم. از حرفهایش حدس زدم عملیات لو رفته است. او میگفت عراق در حال بستن تنگه است و دارد با میله هایی آن تنگه را میبندد. با حرفهای او و تحلیل شرایط منطقه فکر میکردم این عملیات انجام نخواهد شد اما به کسی چیزی نمیگفتم. البته او هم ناامیدمان نکرده بود و میگفت پنجاه درصد امکان عملیات هست. در جلسات توجیهی بعدی در مورد نحوه حرکت و درگیری سؤالات بیشتری میکردم. هر مسئولی که شب عملیات عهده دار هدایت نیروها بود کاملاً به جزئیات واقف میشد. قضیه درگیری در حین حرکت چند بار مطرح شد. آقا سیدفاطمی قبول نمیکرد در صورت درگیری، بچه ها را به ساحل بکشیم، اما در آخرین جلسه به من گفت: «هرجا درگیر شدید بکشید بالا. اگر به پتروشیمی نرسیدید عیبی نداره ولی به ساحل برین و از اونجا پیشرَوی به طرف پتروشیمی را ادامه بدید.» آخرین روزهای آموزش داشت سپری میشد. حالا دیگر بیشتر بچه ها در غواصی ورزیده و ماهر شده بودند. مطابق معمول وقتی دسته به ستون یک به سمت آب میرفت سعید پیمانفر هم سرود مورد علاقۀ ما را میخواند: بار دگر شور دگر عشق و صفا را بر همه فرزند علی کرب و بلا را نالۀ مردان خدا تا حرم کبریا گشته به شمشیر جفا، از تن او سر جدا شور حسینی تا به سر ما راه خمینی همسفر ما ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊