من آهسته آهسته بلند میشوم
و راه میافتم و می روم
و در این راه دست و بالم زخمی میشود
اما آبدیده میشوم و میآموزم که
از جادههای ناشناس نهراسم
از مقصد بی انتها نهراسم
از نرسیدن نهراسم
و تنها بروم و بروم و بروم...
و آیا قدرت دَرهای بسته زندگی از قدرت کسی از چشمانش امید و استمرار و مصممیت میبارد بیشتر است؟
@sange_pa