انقلابینویس
انقلابینویس
اومد جـلو ، گفت حسین ؛ جان مادرم .. بذار بچه هامُ فدات ڪنم .. گفت خواهر شایـد باباشون منتظر باشه .
رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید این مادرِ شهید شدن را ز من مگیر 🙂💔