غضب حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به شیخ جعفر کاشف الغطاء در مورد تحقیق برای تعیین دقیق تاریخ شهادت ایشان آیت الله مقتدایی در آستانه شهادت بانوی بزرگ عالم اسلام حبیبه خدا دخت رسول خدا زوجه ولی خدا مادر اولیاء الهی فاطمه زهرا(س) هستیم دو شهادت برای آنحضرت گرفته می‌شود یکی به روایت 75 روز طول ماندشان در دنیا بعد از رحلت پدر بزرگوارشان و دیگری به روایت 95 روز است.  سال 1345 شمسی اولین سفری بود که به مکه مشرف شدم در بقیع زیارت می‌خواندم دیدم که یک آقای روحانی را با اسکورت آوردند در بقیع چند مسلح هم همراهشان بود یک روحانی جوان نیز همراهشان بود که پیدا بود پسر آن روحانی مسن است. آن زمان ورود به داخل محدوده بقیع آزاد بود آمدند کنار قبور ائمه من از آن جوان پرسیدم که این آقا کیست؟ روحانی جوان هیچ فارسی بلد نبود به عربی گفت آقای شیخ علی کاشف الغطاء از نجف آمده است با خود ایشان هم سلام و تعارف کردیم و بعد هم دعوت کرد و گفت ما در فندق القصر مهمان ملک سعود هستیم شما بیایید و ما در هتل مهمانش شدیم و گفت شب بعد از اینکه درب حرم را می‌بندند به ما خصوصی اجازه می‌دهند به زیارت می‌رویم شما هم بیایید یکی دو شب درها بسته می‌شد می‌رفتیم در را باز می‌کردند و خیلی خصوصی حصیر از این سجاده‌های حصیری انداختند پای شبکه‌های ضریح مطهر پیامبر اسلام نماز خواندیم. یکی از قضایایی که در این چند روز ملاقات با ایشان داشتیم این بود که فرمودند که جد ما مرحوم کاشف الغطاء شیخ جعفر کبیر با خود گفت مردم در احکام الهی از ما متابعت می‌کنند و ما فتوی می‌دهیم و آنها عمل می‌کنند در مورد شهادت حضرت زهرا هم اگر ما اعلام بکنیم که شهادت حضرت زهرا روی 75 روز است یا روی 95 روز است مردم متابعت می‌کنند و دو دستگاه و دو موقع عزاداری برپا نمی‌شود و تصمیم گرفت در این مورد مطالعه کند و لذا کتب مربوطه از شیعه و سنی را جمع کرد تا با یک بررسی عمیق تحقیق کند و حکم نهایی را صادر کند آن بزرگوار (شیخ جعفر کبیر) مادر پیری داشت متجهده و اهل عبادت بود شب در عالم خواب فاطمه زهرا(س) را در خواب می‌بیند که با حال غضب (با این تعبیر) فرمودند که این چه کاری است پسرتان می‌خواهد بکند و می‌خواهد وفات یا شهادت مرا کم کند این زن که روحش از تصمیم پسرش خبر نداشت از اتاق می‌آید بیرون نصف شب می‌بیند که چراغ اتاق پسرش روشن است معلوم است که بیدار است می‌آید درب اتاق شیخ را باز می‌کند وارد می‌شود می‌بیند اینقدر کتاب دور شیخ جمع شده است که اصلا خود شیخ پیدا نیست گویا پشت کتاب مخفی شده باشد می‌رود جلو صدا می‌زند پسر چه می‌کنی که فاطمه زهرا(س) بر تو غضبناک است مرحوم شیخ فکری می‌کند می‌پرسد چه شده است؟ مادر می‌گوید فاطمه زهرا(س) فرمودند می‌خواهد ایام شهادت مرا کم کند. مرحوم شیخ می‌فهمد اقدامی که می‌خواست بکند مورد نظر فاطمه زهرا(س) نیست خود حضرت می‌خواهند که دو برنامه دو تشکیلات دو وقت جلسات گرفته بشود. مرحوم شیخ بساط را جمع می‌کند و می‌گوید همانطور که روال بوده برای حضرت زهرا دو دفعه عزاداری و مجالس منعقد بشود.  دو هفته قبل من منزل آیت الله وحید خراسانی بودم ایشان همین قضیه را به صورت مرسل برایم نقل کردند و من گفتم این نقل مرسل شما را تایید می‌کنم و مستند است و گفتم من بدون واسطه از نوه مرحوم شیخ این قضیه را شنیدیم آقای وحید خیلی خوشحال شدند و آقازاده‌شان پرسید چه تاریخی بود چون من می‌خواهم تاریخ این نقل مرسل را ثبت بکنم.