کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته شبی هم میکند زینجا عبور آهسته آهسته غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد و ما را میکند غرق سرور آهسته آهسته دل دریایی ما رابه دریا می‌برد روزی به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته ازین رخوت رهایی می‌دهد جانهای محزون را درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته کسی می آید و میگیرد احساس خدایی را ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته فنا میگردد این تاریکی و محنت ز دنیامان ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته به سر می آید این دوران تلخ انتظار آخر و ناجی میکند این جا ظهور آهسته آهسته ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن که او مردانه مییابد حضور آهسته آهسته به پایت ریختم اندوه یک دریا زلالی را بلور اشک ها در کاسه ماه هلالی را چمن آیینه بندان می شود صبحی که بازآیی بهارا! فرش راهت می‌کنم گل هاي قالی را نگاهت شمع آجین میکند جان غزالان را غمت عین القضاتی می‌کند عقل غزالی را چه جامی می دهي تنهایی ما را جلال الدین! بخوان و جلوه ای بخشای این روح جلالی را شهید یوسفستان توام زلفی پریشان کن بخشکان با گل لبخندهایت خشکسالی را سحر از یاس شد لبریز دل هاي جنوبی مان نسیم نرگست پر کرد ایوان شمالی را افق هایي که خونرنگ اند، عصر جمعة مایند تماشا میکنم با یاد تو هر قاب خالی را کدامین شانه را سر می‌گذارم وقت جان دادن کدام آییینه پایانی ست این آشفته حالی را 🌹 🌹🇮🇷 ما را در پیام رسان ایتا و سروش به ادرس زیر دنبال کنید 🦋 @sarbazane_velayat_esf 🦋