✍ خاطره ای از شهید 🌹علی جوکار🌹
علی علاقه خاصی به فرزندانمان داشت. روزی که علی
عازم سوریه شد، پسرم شایان خیلی گریه می کرد. چند روز بعد با شادی به گلزار شهدای
کازرون رفتیم. از مقابل قبور شهدا که می گذشتیم، یکدفعه دخترم گفت: مامان! عکس
بابا را نگاه کن. هر چه که نگاه کردم، چیزی ندیدم. گفتم: دخترم اشتباه دیدی. وقتی
برگشتیم خانه، همان روز علی زنگ زد. پس از احوالپرسی، جریان امروز را برایش تعریف
کردم. علی خندید و گفت: دخترم درست گفته. جای بابایش در گلزار شهداست. دقیقاً بعد
از 10 روز خبر شهادتش را آوردند."
✍ راوی:همسر شهید
شادےروح شهدا صلوات 📿
#شهید_علی_جوکار
🔴
@sarbazanzeynab🔴