بد جور دل شکسته اي و گريه مي کني از اشک چهره شسته اي و گريه مي کني بگذار تا عبايِ تو را ما تکان دهيم بر خاک‌ها نشسته اي و گريه مي کني امشب به صبح امر به فرما طلوع مکن امشب عجيب خسته اي و گريه مي کني خونِ جگر براي شما قوت شب شده با ناله عهد بسته اي و گريه مي کني زنجيرها که پشت تو را زخم کرده اند هر روز بين دسته اي و گريه مي کني هيأت تمام شد همه رفتند و تو هنوز يک گوشه اي نشسته اي و گريه مي کني آبي بزن به صورت مادر،ز دست رفت چون مادرت شکسته اي و گريه مي کني حسن لطفی