یکی از دوستان برایم مواردی درباره آقای امجد فرستاده که خواندنش خالی از لطف نیست؛
تقریبااز سال 75 نام اقای امجد برایم آشناست
بعدها توی هیأت دانشگاه دیدمشون
به نظرم نشانه هایی از عدم تعادل و حتی غرور پنهان، از همون اول در ایشون بود
یادمه یکبار شب عاشورا ایشون سخنران هیئت دانشگاه بود (اون موقع هیئت میثاق فقط مربوط به دانشجوها بود و کسی از بیرون نمی آمد)
ایشون تقریبا کل منبرش جوک گفت و من هم که عقلم کم بود پا نشدم برم و خندیدم
فردا صبح نماز صبحمون (خودم و هم اتاقیها) قضا شد
اینو به فال بد گرفتم که ما دیشب اشتباه کردیم اونهمه خندیدیم
یکبار هم یادمه اقای امجد وسط عزاداری عمامه از سرش برداشت و خیلی منقلب بود
یعنی هر دو حالتشو دیدم که میزد به سیم آخر
جذابیتهای زیادی داشت ولی گاهی میگفت من خودمو فدای جوانها کرده ام یعنی تصورش این بود که اگر در حوزه قم می ماند و به امامت جماعت در دانشگاه و ارشاد جوانها در تهران مشغول نمی شد به عنوان مرجع تقلید و مفسر قرآن و فیلسوف به شهرت و ریاست میرسید مثل آقای جوادی آملی ولی خودشو فدا کرده
یکی از دوستان میگفت یکی از اقای امجد پرسید شما بیشتر از دروس علامه طباطبایی بهره برده اید یا آقای جوادی آملی؟ ایشون در جواب گفت: من همیشه پیش علامه بودم ولی جوادی آملی گاهی می آمد!!
یکبار یادمه توی هیئت این مصراع شعر را خواند که «جز خدایی هرچه را دارد خدا، دارد علی»
البته اینجور غلوها بین عرفان زده ها و شیفتگان فلسفه صدرایی رایج است
یکبار هم درباره مولانا میگفت گرچه پیغمبر نیست ولی دارد کتاب!!
یعنی همون جمله ی اغراق آمیزِ اهل تصوف و عرفان را در مدح مولوی تکرار کرد!
به نظرم یکبار درباره مقام معنوی و علمی مرحوم آیت الله مهدوی کنی تمجید زیادی کرد
همیشه میرفت پیش مرحوم خوشوقت و توی هیئت دانشگاه هم گاهی وسط سخنرانی اسم آقای خوشوقت را میاورد
چند جلسه هم که آقای مهدوی نتونستن درس اخلاق را بیایند به اقای امجد گفته شد جای ایشون بیاید
سخنرانیهای امجد تقریبا متفرقه گویی و فاقد نظم بود
یادمه یکبار توی درس اخلاق اقای امجد بعضیها گوشه و کنار مسجد پچ پچ میکردند که ایشون شدیدا عصبانی شد و از کوره در رفت و گفت وقتی جلسه برپا شده و آمده اید حق ندارید پچ پچ کنید و گوش ندهید
نمازجماعت را هم به سرعت برق میخوند
شرط هم میکرد که بین دو نماز حتما چند جمله موعظه کنه و ظاهرا در غیر اینصورت، امام جماعت نمیشد
یادمه زمانی که هنوز اقای بهجت در قید حیات بودند اقای امجد میگفت من و آقای صدیقی گاهی که میریم پیش اقای بهجت، ایشون نگاه تحسین آمیز میکنن به صدیقی و چیزی در این مضمون میگن ولی درباره من نه.
البته ما این حرفشو حمل بر شکسته نفسی میکردیم
راستش من خودم دوستش داشتم بخاطر همین درویشی و بی کلاس بودنش
حیف شد که از سال 88 سر لجبازی با نظام و رهبر افتاد و دیگه اقای خوشوقت هم بهش گفته بود پیشم نیا!
یکی از رفقای ما که با امجد رابطه خوبی داشت در سال 88 یا 89 میگفت امجد به من گفته که به کاظم صدیقی گفتم توی نمازجمعه درباره اختلاف بر سر انتخابات 88 فلانجور حرف بزن(همراستا با هاشمی رفسنجانی)
ولی صدیقی حرفمو گوش نکرده و توی نمازجمعه برعکس عمل کرده
دلخور شده بود از صدیقی
چندماه قبل وقتی یک ویدیو از اقای امجد دیدم که به کروبی میگفت آیت الله!! حس کردم خیلی روی دنده لجاجت افتاده
البته عدم احراز اجتهاد ایشون در انتخابات اخیر خبرگان هم احتمالا در شدت این دلخوریها مؤثر بوده
البته اجتهاد اقای کاظم صدیقی و اقای مرتضی آقاتهرانی و ... هم تایید نشد ولی اونها گفتند ما تسلیم نظر شورای نگهبان هستیم
ولی اقای امجد که از 25 سال قبل بهش لقب آیت الله میدادند طبیعی است رد صلاحیت خیلی برایش سنگین باشه
احتمالا هاشمی رفسنجانی بود که امجد را تشویق به کاندیداتوری کرد. طبعا اگر تایید صلاحیت میشد توی مجلس خبرگان در مقابل رهبری می ایستاد و وقتی رد صلاحیت شد هم هزینه برای نظام ایجاد شد
واقعا نمیدونم ایشون چقدر فقه و اصول خوانده یا تدریس کرده
چون شهرتش به منبر و هیئت و حرفهای عارفانه اش بود و حتی شرح بر مثنوی نوشته
ادبیات عربش هم خوب بود
ولی نمیدونم واقعا از نظر فقهی در چه جایگاهی بود.
البته برداشتم از حرفاش این بود که خودش معتقد بود اگر در قم می ماند، مرجع میشد.
پاتوقش در تهران، مدرسه عالی شهید مطهری بود که زیر چتر حمایتی اقای امامی کاشانی فعالیت میکرد و با دانشجوها روابط مربی و شاگرد داشت و حتی باهاشون ورزش صبحگاهی میکرد. خیلی بی آلایش می نمود. یکی از دوستان (استاد فقه و حقوق که ظاهرا دانش آموخته مدرسه عالی شهید مطهری بود) میگفت اقای امجد قبل از سال 88 وقتی یک نوار کاست درس خارج آیت الله خامنه ای را شنیده بود میگفت: «فکر نمیکردم اینطوری باشه، کسی که اینجور درس خارج بگه خیلی باسواده»