هدایت شده از {عُشاقـ‌ الحُسِین؏}
- از خواب میپره ، تموم تنش میلرزه .. صدای محکم حضرت هنوز تو گوشش بوده .. ایشون میره زندان ؛ اسم و شماره پرونده ای که حضرت مادر بهشون داده بوده رو میگرده دنبالش !