🌷به سوی شهادت در روز عاشورا حضرت عباس(ع) بعد از شهادت برادرانش و فرزندان حسین(ع) و سایر اصحاب، وقتی غربت و تنهایی سیدالشهدا(ع) را دید، پیش حضرت(ع) آمد گفت: «یا أخی هل مِن رُخصَه» به من اجازه می دهید به میدان بروم؟ «فَبَکی الحُسَین بُکاءً شَدیداً» امام حسین(ع) گریه‌ی سختی کردند. «ثُمَّ قالَ یا أخی أنتَ صاحِبُ لِوائی» برادر، تو صاحب پرچم منی، اگر تو بروی شیرازه‌ی کار از هم می‌پاشد، جمع ما متفرق می‌شود، «وَ إذا مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسکری» بعد فرمود: عباسم، «فاطلُب لَهؤلاءِ الأطفال قَلیلاً مِنَ الماء» کمی آب برای این بچه ها بیاور. قمر بنی هاشم(ع) مقابل لشکر آمدند، لشکر را موعظه کردند، از عذاب خدا ترساندند. سودی برای مردم نداشت. 🍀العَطَش العَطَش «فَرَجَعَ إلی أخیه» برگشتند به طرف حضرت حسین(ع). «فَسَمَعَ الأطفال یُنادون العَطَش العَطَش» شنیدند این بچه‌ها فریاد العَطَش، العَطَش می¬زنند. سوار یک مرکب شد، نیزه‌ای به دست گرفت، مشک به دوش برداشت، حمله کرد به دشمن، هشتاد نفر را کشت، تا خودش را به آب رساند. این جا نهایت ایثار و جوانمردی را نشان داد. «فَلَمّا أرادَ أن یَشرِبَ غُرفَهً مِنَ الماء» می‌خواست کفی از آب را بخورد. «ذَکَرَ عَطَشَ الحُسین وَ أهلِ بَیتِه» به عطش ابی‌عبدالله و اهل بیتش توجه کرد، «وَ قال وَ اللهِ لا أشرِبُهُ» به خدا سوگند نمی¬نوشم، «وَ أخِی الحُسین وَ عَیالِهِ وَ أطفالِهِ عَطاشا» برادرم حسین و زن و بچه‌اش و اطفالش تشنه باشند، «لا کانَ ذلِکَ أبدا» ابداً چنین چیزی ممکن نیست که من لب به آب بزنم. مشک را پر کرد، روی شانه‌ی راست انداخت، به سوی خیمه حرکت کرد. @seshanbehaymahdavi313