((حاج محمد ابراهیم همت)) براي سركشي به بچه‌ها آمد توي سنگر. مي‌دانستم چند روز است چيزي نخورده. آن‌قدر ضعيف شده بود كه وقتي كنار سنگر مي‌ايستاد،‌ پاهاش مي‌لرزيد. وقتي داشت مي‌رفت، گفتم «حاجي جون! بيا يه چيزي بخور.» بي‌اعتنا نگاهم كرد و گفت «خدا رزق دنيا رو روي من بسته. من ديگه از دنيا سهم غذا ندارم.» و از سنگر رفت بيرون. ‌‌🚩کانال مخاطب خاص1401در ایتا 👇 https://eitaa.com/savabaemal 🚩کانال مخاطب خاص 1401در سروش 👇 splus.ir/savabaemal