یه بار با یه استاد دانشگاه قدم میزدم تو شهرمون!
یه کارگری داشت گونیهای برنجرو بار میزد پشت نیسان، به این سوی چراغ قسم دکتر کتشرو کند رفت باهاش برنج بار زد، بعدشم نشست تو مغازه یکساعت خاطرات دوران ابتداییرو باهاش گفت و خندید، همکلاسیش بود!
الکی بعضیها نامدار نمیشن!
》موسیو آرسن《
🚩کانال مخاطب خاص1403در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1403در سروش 👇
splus.ir/savabaemal