شهید هادی شجاع، با وجود علاقه عجیبی که به همسرش داشت تنها بعد از ۱۰ روز که از ازدواجشان گذشته بود، با اصرار عازم سوریه میشود و پس از گذشت کمتر از یک ماه به شهادت میرسد. این نحوه شهادت ایشان تداعیکننده شهادت «وهب» از یاران اباعبدالله الحسین (ع) در واقعه کربلاست.
هادی یکی از علاقمندان خاص به حضرت اباالفضل العباس (ع) بود و روزگار شرایط را برای او به گونهای رقم زد که پیکرش در روز تاسوعای حسینی در گلزار شهدای امامزاده عباس چهاردانگه تهران دفن است.
هادی قبل از اینکه وارد سپاه شود، در «بسیج ویژه» مشغول فعالیت بود و پس از ورود به سپاه نیز دوره آموزش تخصصی نظامی را زیر نظر شهید «محمودرضا بیضایی» گذراند.

«مجید طاهری» یکی از دوستان شهید هادی شجاع نقل میکند: در ایست بازرسیهایی که برگزار میکردیم خیلی خوش رو، خوش خنده و مهربان بود از هر کدام از رفقایش بپرسید اولین نکتهای که از این شهید به یادشان میآید لبخندی بود که همیشه بر صورتش حک شده بود و رنگ و بوی شهدا را داشت. در برنامههای ایست و بازرسیای که در اسلامشهر میگذاشتیم وقتی مجرم یا متهمی را دستگیر میکردیم به هیچ وجه اهانت نمیکرد و میگفت وظیفه ماست با برخورد مناسب اینها را اصلاح کنیم. وقتی خبر شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان و مادرش را دیدم و عکس شهید بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود به مادر شهید شجاع گفتم هادی میگفت میخواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم. مادرش همینطور که اشک میریخت گفت وقتی آقای بیضایی به شهادت رسید عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد این عکس را برای همیشه نگه دار مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی حق داشته است.
کتاب «وهب زمان» به قلم عارفه مرادی که سال گذشته از سوی انتشارات شهود روانه بازار شد، حکایت زندگی و زمانه شهید هادی شجاع از زبان پدر، مادر، برادر، خواهر و دایی، دوستانِ همدانشگاهی، دوستان بسیج، همکاران و همرزمان اوست.