......‌‌‌: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج مجنون المهدی(عج) علی اکبراعتمادی فر"سلیمانی" : خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد خانم معلم او را شناخت ، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد ، گفت : تو در امتحان نمره ۹ گرفتی تو تنها کسی هستی که نمره ی قبولی نگرفته پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت : خانم معلم چِن ؛ می‌شود... می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟ خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت : یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست ، من طبق جواب‌هایی که در برگه ی امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام او اضافه کرد : نگران نباش ، من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان ، تو را تنبیه کنم ، تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمره ی بهتری بگیری پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت : اما مادرم کتکم می‌زند خانم معلم ساکت شد ، او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند ؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند ، نرمش نشان دهد اما یک موضوع دیگر هم بود ، او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد ، یک نمره ارفاق بکند یا نه ، او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند ، اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت نگاهی به پسرک کرد ، هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود عاقبت رو به پسرک کرد و  گفت : ببین پسرم !، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟ من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم ، فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم تو هم باید در امتحان بعدی ۲ برابر آن را ، یعنی ۲ نمره، به من پس بدهی ، خوب است؟ پسرک با شادی گفت : چشم! من حتماً در امتحان بعدی ۲ نمره‌ به شما پس می‌دهم او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت ، از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد ، با دقت زیاد درس می‌خواند... تا این که در امتحان بعد نمره ی بسیار خوبی کسب کرد ، از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود ، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شد زیرا می‌دانست که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد ، سرنوشتش را تغيير داد مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم...! خودتان برای آینده تون تصمیم بگیرید با فکر و اراده قوی و پُشتکارقوی و رسیدن به هدف عالی مسئولیت شخصی که امروز هستید را خودتون  به عهده بگیرید مسئولیت پذیری واژه‌ای آشنا برای همه است ، اما ، آیا شما مسئولیت خودتان را هم به عهده می‌گیرید؟ شاید به نظرتان سوال عجیب و بی‌مفهومی باشد و پیش خودتون بگید حقا که مجنونی اما در حقیقت یکی از مهمترین سوال‌هایی است که باید از خودمون بپرسیم و به خوبی به آن فکر کنیم همین است ، کس نخارد پُشت من جز ناخن انگشت من همه ما روزهایی را داشتیم که از شرایطی که در آن هستیم راضی نبوده‌ایم و نیستیم ، چون هر چه شب روز می دویم جای نمی رسیم گاهی با سخت شدن اوضاع به خصوص اوضاع اقتصادی ، با خودمون فکر می‌کنیم که چه افرادی مقصرند و چه کارهایی کردند که ما را در چنین شرایطی قرار داده‌اند عزیزانم خودمون مسئول زندگی خودمونیم نه از زمین و زمان ناراضی و شاکی و بقیه را مقصر بدونیم ، خودمون دلمون برای خودمون زن وبچه مون بسوزه ، داره روز وبروز عمرمون کم میشه و توان جوانیمون کم میشه پسرک با صدایی لرزان گفت : بابا پس فردا از طرف مدرسه می برن اُردو ده هزار تومن پول بهم میدی؟؟ بابا سرشو بلند نکرد  با صدای آرام گفت : فردا کمی بیشتر مسافر می برم پسر با وعده شیرین پدر خوابید صبح رفت کنار پنجره ، باران ریز و تندی می بارید ،  قطره های باران برای رسیدن به زمین انگار مسابقه داشتند بند دل پسرک پاره شد ... باخود گفت : تو این بارون که کسی سوار موتور بابا نمی شه حالا قطرات اشک پسرک با قطرات بارون هماهنگ شده بود بله عزیزانم جیک جیک مستونت بود ، فکر زمستونت بود اینو از مَنِ مجنون المهدی(عج)داشته باشید و