🔻
در چند قدمی او ساختمانی فروریخته و دود سیاهش به آسمان است. او به آرامی شیشههای خرد شده را جارو میکند. میخواهد کسب و کارش را راه بیندازد. با کدام خریدار؟ نمیدانم!
چقدر این پیرمرد با این زیرپوش سفید و سگرمههای درهم رفته مرا یاد پیرمردهای دزفول خودمان میندازد. مشهور است که فردای موشکباران، بار آجر میآوردند تا دوباره "خانه" را از نو بسازند.
چقدر ما شبیه همیم...
🔹« وحید یامین پور »
https://eitaa.com/savad_resana