✍️ حالا من مانده‌ام با این طلایی که روبرویم به کارزار نشسته‌است. دوستش دارم، او هم دوستش دارد. ولی هر دویمان از همان اول زندگی قرار گذاشتیم که دوست‌داشتن‌هایمان را با دوست‌داشتنی‌ترین موجود این عالم هماهنگ کنیم. حالا اینکه عاقبت این طلا چه کمکی به مردم رنج‌دیدۀ لبنان و فلسطین می‌کند به کنار، امّا به من کمک بزرگی می‌کند، دارم خودم را هرس می‌کنم، سنگین‌بال شده‌ام و توان کنده‌شدن از این خاک را ندارم، دل کندن از این حلقۀ طلایی زنجیری از پایم باز می‌کند. حالا هم من آزادم هم این طلا. من از او آزادم و او آزاد که برود برای التیام دردی کهنه، دردی که بیش از 80 سال است با وجود یک غدۀ سرطانی آرام نمی‌شود تا این غدۀ سرطانی صهیونی نابود شود. 🔹 پیوستن به جهاد انفاق طلا 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی