شیخ فضل الله نوری و ماری کوری هر دو در یک عصر می زیستند. یکصد و چندی سال پیش. این در ایران، آن در لهستان. شیخ فضل الله نوری، آن زمان که یقه اش را می درید و عمامه بر سر میکوفت و کف بر دهان، نعره می کشید که؛ ایهاالناس...! دختران خود را به مدرسه نفرستید، تا کافر و بی دین نشوند...!
و آنطرف...
دختری که به "ماری کوری" شهرت یافت،
در رشته ی فیزیک لیسانس گرفت، و کمی بعد
به فرانسه کوچید، و در آنجا با فقر و نداری زیست،
و به دعوت یک پروفسور، در آزمایشگاه وی مشغول به کار شد.
" نوری و کوری" را باید همزمان پی گرفت. صحنه ای از این و صحنه ای از آن. در صحنه ای به تماشای ضجه ها و عربده ها و منبرها و حدیث ها و زن زن زن زن کردن های شیخ فضل الله نوری بنشینیم، و در صحنه ی دیگری به تماشای تحصیل و تحقیق "ماری" در دانشگاه و آزمایشگاه و فیزیک و فرمول و لوله های آزمایشگاهی و مواد و خواص!
"نوری" را تجسم کنید؛
که زن را با استناد به آیات و احادیث و روایات در همان دخمه های ذلت تاریخی اش، به زیر گِل می برد، و "کوری" را ببینید که در آزمایشگاه ساده و محقرانه اش، کم کم به کشفی سترگ دست می یابد که بشریت، تا همه ی تاریخ و تا همه ی آینده، مدیونِ اوست.
"نوری" بخاطر عربده های ابلهانه اش، از پله های دار بالا رفت، و "کوری" دو بار از پله های آکادمی نوبل برای دریافت دو جایزه ی نوبل...
شیخ فضل الله نوری،
بلندگوی تکرار خزعبلاتی بود،
که زن را اسیر و کلفَت و فلک زده میخواست،
و آنطرف ماری کوری،
که از اینجور خزعبلات رهیده و رها بود،
و فراتر و جلوتر از میلیاردها مرد، پرچمداری شد،
برای گسترشِ علم و رشد و سلامتِ بشریت. کشفی که "ماری کوری" بجا نهاد و به بشریت سپرد، آنچنان درخشان و ناب و سرشار از فایده است که همه ی آیندگان شیخ فضل الله نوری بدان محتاج اند، ولی "ماری کوری" هرگز به خزعبلات شیخ فضل الله نوری، نه که محتاج نیست، بلکه بشدت از آن متنفر و گریزان است.
ماری کوری،
میوه ی دنیای فهم بود،
و شیخ فضل الله نوری میوه دنیای جهل.
دنیای علم و جهان بشریت،
بنیان عکسهای رادیولوژی و خواص گسترده ی رادیو اکتیویته را مدیون "ماری کوری" است.
کوری در یکی از یافته هایش، کشف کرد که پرتوهای رادیوم میتوانند بافتهای زنده ی اندامها را از بین ببرند. بعدها، پزشکان و پژوهشگران علوم پزشکی دریافتند که با اعتنا به کشف کوری، میتوانند غدهها و بافتهای بدخیم را که در سرطان و همچنین بیماریهای پوستی و غدد ترشحی بروز میکنند، از بین ببرند.
اما شیخ فضل الله خود خود سرطان بود،
که با هیچ پرتوی، ریشه و نسلش بیخ بر نمی شد.
او که "کوری" نامیده میشد،
یک دنیا بینایی برای جهان و جهانیان آورد،
و آنکه "نوری" نامیده میشد،
دنیای جهل و جنایت را نمایندگی میکرد،
که نتیجه ی نکبت بارش درطی 40 سال گذشته
ایران و ایرانیان را در لجنزار خود فرو برده است! در ضمن ایشون اولین و تنها زنی بود که دو بار جایزه نوبل دریافت کرده و در زمان جنگ اول جهانی دو مرکز درمانی نظامی رادیو پزشکی را در پاریس و ورشو بنیاد گذاشت