گام _ دوم
رفتم یه سوپر مارکت باکلاس تخم مرغ بخرم. گفت: نداریم روبرویی داره. گفتم: چرا خودتون نمیارید. گفت : بعضی چیزهارو نیاوردیم تا صاحب مغازه روبرویی که یه پیرمرد مسن هست، بتونه کاسبی کنه ... ❤️معرفت دُرِگرانیست...