عقده دل عده ای رفتند در یک شب رهی صدساله را ، عده ای هم یک شبه با خون آنان خان شدند . آب شد شمع وجود عده ای وقت خطر ، عده ای هم بعد دعوا رستم دستان شدند . عده ای بردند در بند اسارت رنج ها ، عده ای دیگر اسیر بند نام و نان شدند . زخمها خوردند بعضی از کمان دشمنان ، جای آنان عده ای دیگر ولی درمان شدند . قطع شد پاها و دست عده ای بر روی مین ، عده ای خوش رقص اما لاله نعمان شدند . بست مجرای نفس بر عده ای گاز عدو ، عده ای با ساز او پروانه سا رقصان شدند . ظاهر بعضی ز جور خردل کین شد خراب ، ظاهرا ظاهرنمایان لایق جانان شدند . عده ای ده سال جنگیدند با اهریمنان ، بر سر خوان غنیمت دیگران مهمان شدند . عده ای بی ادعا دادند جان در راه دین ، عاقبت پرمدّعا ها صاحب عنوان شدند . خون دل خوردند بعضی بهر حفظ انقلاب ، وارث این خون دلها پاک بی دردان شدند . رنج ها بردند بعضی در ره حفظ وطن ، دیگران میراث خوار زحمت آنان شدند . مادرانی خم شدند از هجر فرزندانشان ، عده ای مطرب مرامان پسته سا خندان شدند . گشت اخراج از ادارات عده ای ایثارگر ، عده ای خدمت نرفته ، خادم سلطان شدند . شاعران شعر عزت در خم یک کوچه اند ، در عوض صوفی مآبان ساقی مستان شدند . هست شعر عده ای مملوّ از شور و شعور ، با شعار صرف بعضی صاحب دیوان شدند . ای صبا ، ابلاغ کن بر دوست این پیغام را چون شده ، نامرد مردان معرکه گردان شدند ؟ گوی تاکی عقده از دل باز نگشاید حمید ؟ از چه پس آلاله ها در خون خود غلطان شدند ؟