🇮🇷﷽
یک شبی ؛ مجنون نمازش را شکست
بی وضو ؛ در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب ؛ مست مستش کرده بود !
فارغ از جام الستش ؛ کرده بود !
سجده ای زد؛ بر لب درگاه او !
پر ز لیلا شد ؛ دل پر آه او !
گفت: یا رب... !!! از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق ؛ دارم کرده ای !
جام لیلا را ؛ به دستم داده ای!
وندر این بازی ؛ شکستم داده ای!
نشتر عشقش؛ به جانم می زنی
دردم از لیلاست ؛ آنم می زنی!
خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن!
من که مجنونم ! تو مجنونم مکن !
مرد این بازیچه ؛ دیگر نیستم !
این تو و لیلای تو … من نیستم!
گفت: ای دیوانه ! لیلایت منم!
در رگ پنهان و پیدایت ؛ منم!
سال ها ؛ با جور لیلا ساختی !
من کنارت بودم و نشناختی؟
عشق لیلا ؛در دلت انداختم!!
صد قمار عشق ؛ یک جا باختم!!
کردمت ! آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی ! اما نشد!
سوختم ! در حسرت یک یا ربت !
غیر لیلا ؛ بر نیامد از لبت!
روز و شب ؛ او را صدا کردی ولی!
دیدم امشب ؛ با منی گفتم بلی!
مطمئن بودم ؛ به من سر میزنی!
در حریم خانه ام ؛ در میزنی!
حال این لیلا ؛ که خوارت کرده بود!
درس عشقش؛ بیقرارت کرده بود !
مرد راهم باش ! تا شاهت کنم!
صد چو لیلا کشته؛ در راهت کنم!