السلام علیک یا ابامحمد . یا حسن بن علی الزکی العسکری
غربت ایمان در سامرا
چرخ زمان معیب و مکان پرنشیب بود
در سامرا دیانت و ایمان غریب بود
تاریک بود و سرد تمام فضای شهر
امت ز نور شمس هدی بی نصیب بود
آنجا حدیث عدل گناهی کبیره بود
نقل حدیث عدل و عدالت مهیب بود
ممنوع گشته بود روایات عدل و حق
مزد بیان حرف حقیقت صلیب بود
افسانه بود اصل مروت به سامرا
آنجا شعار قافله ها هم عجیب بود
شعری که بود قافیه اش لاجرم جفا
شعری که عاری از نفحات حبیب بود
آنجا ادب توهم و افسانه بود عشق
فاسق در آن زمانه ادیب و حسیب بود
ایمان غریب و شمس هدا هم به پشت ابر
زن باره ای به نام خلیفه نقیب بود
بودند منزوی همه اصحاب علم و فن
جاهل در آن میانه یلی بی رقیب بود
رجاله ای به جای رجل بود حکمران
یاللعجب! مریض طبیب طبیب بود
زاغ و زغن به باغ و چمن لانه کرده بود
آنجا غریب باغ و چمن عندلیب بود
بودند واژگون همه معیارهای فضل
آنجا ملاک فخر دروغ و فریب بود
فرعون عصر در پی قتل کلیم عدل
میلاد عدل و وعده حق عنقریب بود
نبض زمان به شوق لقا سخت می تپید
نرگس به گلشن اشک فشان بی شکیب بود
چون نی به ناله آمد" حمید" اینچنین، بلی
از سوز درد بس که دلش پرلهیب بود
🖌حاج حمید مصطفی زاده
جانبازدفاع مقدس
@jAmAndgA90zA