بهـلول هــارون را در حــمام دید و گفت: به من یک دینار بدهڪاری طلب خود را مــےخــواهــم. هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام خارج شوم. این‌جا عـریانم و چــیزی ندارم. ​بهلول گفت: روزقیامت هم عریان و بی‌چیز خــواهــــے بود! 👌پس طلب‌دنیا را تا زنده‌ای بده ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و دستـت‌خــالـی!