نه وقتی از هرکجا به شهرم بازگردم آدمی با دسته‌ی گل منتظرم هست، نه صبح و شبم را سلامی یا بوسه‌ای به‌خیر می‌کند، نه کسی دوستم دارد و نه کسی را دوست دارم، نه مضمونی برای سرودن باقی مانده و نه حوصله‌ای برای نفس کشیدن، کاش علاوه بر آدم‌ها جمعه هم تنهایم بگذارد.