اللهم صل على موسی بن جعفر، المعذّب فی قعر السُجون و ظُلم المطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازة المنادى علیها بذلّ الاستخفاف *باب حاجات* یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج مددی امامی که گره کرده زمین به آسمان ها را به مهرش میخرد در بند هم آوازه خوان ها را اگر چه گوشه ی زندان ولی او باب حاجات است گرفته دست حاجت مندها و بی نشان ها را غریبی یعنی آن حالت که سختی میکشد اما رها میسازد از بند جهالت ناتوان ها را به یمن دست هایش رزق عالم را خدا میداد همان مردی که حتی لب نمیزد لقمه نان ها را به کظم غیظ او مشهور بود وخون دل میخورد ولی هرگز نداده پاسخِ زخم زبان ها را خبر میداد از سِّر درون به مرد زندان بان کریمانه، به رأفت، پرورش میداد آن ها را ولی افسوس که بی حرمتش کردند آقا را نمیکردند باز از دستهایش ریسمان ها را به آتش میکشد هر بار وقت روضه های او غم زنجیر ها بر ساق پایش روضه خوان ها را همه دیدند که از کربلا میخواند ،در غربت گرامی داشتند با تیر و خنجر میهمان ها را یس علوی_۲۱ رجب ۱۴۴۴ اللــــــهمَّ عَجّــــــل لِوَلیــــــکَ الفَــــــرَج