📣 روایتهای زنانه از قلب ایران
❤️ ایرانی کم نمیاره
👈 با عشق ممکن است تمام محالها!
🖼تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴
📝 نرگس جلیلبال
🔹️ اولش خندهام گرفت. اما ابروهای گرهخوردهی مرد و سبیلهای پرپشت جوگندمیاش، نشانی از شوخی نداشت. با لهجهٔ لری و محکمش گفت: «یعنی چی امکان ناره؟ خو تاکسی مِیریم!»
فرم را پر کردم. بعد از خبر جنگ، دیگر نمیتوانستم دوری بچهها را تحمل کنم. اعمال حج تمام شده بود. اما خیلی مانده بود تا برگردیم. نمیخواستم خودم اینجا باشم و بچههایم زیر بمب و موشک. گفتند اگر بروید بعثه و درخواست بدهید، شاید بتوانید زودتر از نوبت بروید ایران. معطل نکردیم.
دیدیم سیچهل مرد با عرقچین روی سرهای تراشیدهشان، صف بستهاند که برگردند. یکیشان به مسئول میگفت: «آخه مگر مووَه دِه ایران جنگ باشه، اِما دِه ایران نباشیم؟»
_با این تعداد نمیشه. بعدشم، برادر من، مگه جنگ تنبهتنه؟ شما که کاری نمیتونید بکنید!
_مِه این حرفا حالیم نمووَه. اِما باید وَرگِردیم.
پر کردن فرم ما که تمام شد، بحثشان به تاکسی گرفتن رسید. غیرممکن بود! این همه آدم اگر با تاکسی تا مرز عراق میرفتند، چند هزار دلار برایشان آب میخورد. اما مردهای غیرتی لرستان، راستی راستی آخرش سوارِ تاکسی راهی مرز شدند.
📥 نسخه PDF را از اینجا دریافت کنید.
🖼روزنامه
#صدای_ایران
📲
@sedaye_iran_newspaper