📢
#صدای_انقلاب شماره۱۴۴۳
💠داستان
💠فدایی
🎙عاطفه گوشی را از من گرفت و از بشقاب املت عکس انداخت. همین که خواست عکس را برای پدرش ارسال کند، با هیجان و بریده بریده گفت: «مامان بابا پیام داده: مریم جون...من...زندگیمو...برای...تو وعاطفه....میدم...نگران...نباش... درست... میشه...» ذوق کرد و عکس را توی صفحه پیامک پدرش فرستاد و زیرش نوشت: «املت عاطفه پز! بابا جات خیلی خالیه ببینی دخترت چه آشپزی شده!»بعد نگاهم کرد و وقتی دید عصبانیتی توی چهرهام نیست، دو تا گل فرستاد. زیرش نوشت:«نگران نباش عزیزم، شام خوردیم.» و لبخندی از سر شیطنت زد و فرار کرد...
#داستان
#صبح_صادق
#معدن
#صدای_انقلاب
🆔
@sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖