🍂 امروز از اون روزایی بود که دست و دلم به کار نمیرفت ، دوست داشتم بلند شم و به خونه سر و سامون بدم اما دلم همراهی نمیکرد ... فقط بلند شدم پرده ها رو کنار زدم و یه کوچولو پنجره ی آشپزخونه رو باز کردم ، سماور روشن کردم و یه چایی واسه خودم دم کردم ، سفره ی صبحانه رو پهن کردم و با مامان بزرگم که چند روزه مهمونمه نشستیم به حرف زدن ... پیش خودم گفتم چه اشکالی داره یه روز خونه نامرتب باشه ، چه اشکالی داره ظرفای نشسته تو سینک پر بشه ؟؟ مهم اینه امروز روزی باشه که من ازش بهترین حس ها رو دریافت کنم ، مهم اینه که حالِ دلم روبه راه بشه ... بعدش با یه منِ پرانرژی برم سراغ کارای تکراری خونه ...🙂❤ ................... 💟@sedighearj