🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت سی و دوم
🔵هادي پريد تو حرف من و گفت: دارم تو دبيرستان دکتر حسابي غير حضوري درس می خوانم.
🔲 چند واحد از سال آخر دبيرستان مانده بود كه به زودي ديپلم مي گيرم.ُ
❇خيلي خوشحال شدم و گفتم: الحمدالله، خيلي خوبه، خب برو دنبال دانشگاه. برو شركت كن. مثل خيلي بچه هاي ديگه.
✳هادي گفت: اينكه اومدم با شما مشورت كنم به خاطر همين ادامه تحصيله، حقيقتش من نميخوام برم دانشگاه به چند علت.
1⃣مگه ما چقدر دكتر و مهندس ومتخصص مي خوايم. اين همه فارغ التحصیل داريم.
⚫پس بهتره يه درسي رو بخونم كه هم به درد من بخوره هم به درد جامعه.
2⃣در ثاني اگر ما دكتر و مهندس نداشته باشيم، مي تونيم از خارج وارد كنيم.
🔗اما اگه امثال شهيد مطهري نداشته باشيم، بايد چي كار كنيم.
✴تا آخر حرف هادي را خواندم. او خيلي جدي تصميم گرفته بود وارد حوزه شود. براي همين با من مشورت مي كرد.
☑هادي ادامه داد: ببين من مدرك دانشگاهي برايم مهم نيست. اينكه به من بگن دكتر يا مهندس اصلا برام ارزش نداره.
♦من مي خوام علمي رو به دست بيارم كه لااقل براي اون دنياي من مفيد باشه.
◼از طرفي ما داريم توي مسجد وبسيج فعاليت مي كنيم هرچقدراطلاعات ديني ما كاملتر باشه بهتر مي تونيم بچه ها و جوانها رو ارشاد كنيم.
🔳مي دانستم که بيشتر اين حرفها را تحت تأثير سيد علي مصطفوي مي زد.
🔵زماني که سيد علي زنده بود اين حرفها را شنيده بودم. هادي هم بارها در حوزه ي علميه ي امام القائم (عج)به ديدن سيد علي مي رفت.
⭕از وقتي سيد علي از دنيا رفت، هادي انسان ديگري شد. علاقهه به حوزه ي علميه از همان زمان در هادي ديده شد.
⬅ادامه دارد....
📚برگرفته از کتاب هادی ذوالفقاری
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها