˼شھیدمحمودکاوه˹ گـونی‌بزرگی‌راگذاشته‌بـودروی‌دوشش‌وتـوی سنگرهاجیره‌پخش‌می‌کرد. بچه‌هاهم‌بااوشوخی‌میکردند:اخوی‌دیراومدی. برادرمی‌خوای‌بکشیمون‌ازگشنگی؟! عزیزجـان!حالادیگـه‌اول‌میری‌سنگرفـرماندهی‌ برای‌خودشیرینی؟! گونی‌بزرگ‌بودوسرآن‌بنده‌ی‌خدا‌پایین.کارش‌که‌ تمام‌شد.گونی‌راکه‌زمین‌گذاشت. همـه‌شناختنـش.اوکسـی‌نبودجزمحمـودکاوه، فرمانده‌ی‌لشکر...! ⌝