اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی - میلاد (یادواره) حضرت رقیّه سلام الله علیها یارب از عاقلانِ مجنونم چون غلامِ رقیّه خاتونم بی قرارِ نگاهِ اربابم ساکنِ خیمه گاهِ اربابم دلخوشم دل زدم به دریاها می زنم رویِ سینه سنگَش را سنگِ ارباب را به سینه زدم گفتم از خوبها اگرچه بَدَم من پس از خواندنِ کلامُ الله گفته ام اَلسّلام ثارُالله خونِ حق در رگِ تنَت جاری سرورِ بی سَری و سالاری دوستانِ تو دوستانِ خدا دشمنانِ تو دشمنانِ ما قبله یِ قلبِ عالمینی تو کعبه یِ عاشقان حسینی تو نفسم نذرِ روضه هایِ عشق وطنم خاکِ کربلا و دمشق از تو و دخترت که می خوانم دلخوشم... مضطرم... پریشانم دلخوشم دل به دلبرم بستم مضطرِ روضه یِ حرم هستم یادواره گرفته ام امّا... چه کنم با حقیقت و غمها می شود کلِّ عمرِ دخترِ یار وای بر من... فقط... فقط... سه بهار سوّمین سالِ عمرِ دردانه می رسد روضه کنجِ ویرانه در طَبَق می رسد سَرِ بابا ذکرِ ما یا رقیّه... یا زهرا سیلی و صورتِ لطیفِ یاس پهلویِ گُل شکسته یاعبّاس یادواره شده بهانه یِ آه تا بگویم چه ها شده اَلله کودکی مشت بر دهان می زد حرفِ دندان و خیزران می زد خانه یِ شاهزاده ویران بود گیسویِ خاکی اش پریشان بود پایِ سَر پایِ روضه پرپر شد روضه خوان ندبه خوانِ دلبر شد @sehreashk