اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم غزل مصیبت سوم محرم حضرت رقیه سلام الله علیها نشسته روی لبِ ما دوتا تَرَک پدرم مسافری اگر این بار با خودت بِبرم بدون دختر خود بعد از این سفر نروی که بی تو سوخت دلم مثل روسریِ سرم همین که بوسه به رگهای پاره یِ تو زدم غروب حادثه آمد دوباره در نظرم غروب بود و سر از رویِ نِی درآوردی رسید پای حرامی و شعله ها به حرم همین که چنگ حرامی رسید قلبم سوخت دوگوش پاره یِ دردانه یِ تو کرد وَرم نفس نفس زدم و رو سوی نجف کردم صدا زدم علی و سوخت گونه اَم پدرم گل تو نامِ علی را که برد سیلی خورد تو را به منتقمت می دهم قسم... ببرم @sehreashk @sehreashk