﷽
🔴خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد🔴
🔶من در كتاب خاطرات شاه، مى خواندم، در آن كتاب يك نكات خوبى آورده بود. مثلًا اينكه آنها را به هيچ كشورى راه نمى دادند و در هيچ كشورى نمى پذيرفتند و اينها، آواره بودند از اينجا به آنجا مى رفتند. حتى آنها را در يك پايگاه نظامى در كنار سلول ديوانه ها جاى داده بودند.
🔸و يكى ديگر از آن نكات اين بود كه: در يك جزيره اى، خانواده شاه و اطرافيان با هم نشسته بودند. يك دفعه پسر محمدرضا شاه آمد و شروع كرد به شوخى كردن و گفت: برو بابا! خدا هم جوك است، خدا هم ...! يك دفعه پدرش برگشت و به او گفت: با هر كه شوخى مى كنى بكن اما با خدا سر به سر نگذار و شوخى نكن، ديدى چه به روزگارمان آمد؟ با خدا نمى شود شوخى كرد.
🔸اينها يك مقدار معتقد بودند، و متوجه شده بودند كه آن كبكبه و دبدبه و آن بيا و بروهايى كه به يك شب و به يك ساعت، برچيده شد و پنبه اينها زده شد. اين ها همه، قدرت خداست كه مى خواهد نشان بدهد كه همه سلطنت، از آنِ من است. حكومتِ من است كه امروز به اين مى دهم و فردا به يكى ديگر مى دهم.
📝. آیت اللَه سیدمحمدمحسن حسینی طهرانی.
📚.
#گلشن_اسرار، ج 1، ص 138.
#توحید #تکبر
💟|
@seire_elallah1 |☜کانال معرفتی