هدایت شده از تبلیغات دخترونه💓
مادرم به هرکدوم از زن های همسایه که می‌رسید خواهر کوچکترم فریبا رو نشون میداد و می‌گفت غصه ی این دختر رو ندارم خوشکله زود شوهر میکنه،بعدش من رو نشون میداد و می‌گفت غصه ی رو دل من این دختره.. و می‌گفت من زشتم... عاشق پسر محلمون شده بودم وقتی میددمش راه رفتنمو فراموش میکردم و قلبم به تپش میوفتاد اسمش عباس بود و تازه از سربازی برگشته بود.. یه روز که خونه رو آب و جارو میکردم زنگ در رو زدن و درکمال تعجب دیدم مادر عباسه... توی دلم هلهله بود وخودم رو کنار عباس تصور می‌کردم ولی مادرعباس فریبا رو نشون داد و گفت....👇🏻❌ چند سال بعد وقتی یه مرد ۴۰ساله با زنش اومد خونمون خواستگاری عباس توی جمع حرفی زد که با شنیدنش همه شوک زده شده بودیم اون گفت... ❌👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9