⭕️مردم و روشنفكران ✍سيد عطاءالله مهاجراني 🔻با توجه به تجربه‌ام در سفر يك ماهه به نجف اشرف و عراق، در مقاله‌اي به اين نكته اشاره كردم كه مي‌توان ميان دنياي مجازي به معناي همين فضاي توييتر و اينستاگرام و... دنياي حقيقي قائل شد.  اجتماعات ميليوني مردم ايران در سوگ و فقدان شهيدان خدمت، شاهدي بود كه از راه رسيد و اين دوگانگي و تفاوت را بيشتر نشان داد. در فضاي مجازي گفته مي‌شد كه مردم ايران از فقدان ابراهيم رييسي و همراهان در فاجعه سقوط بالگرد نه تنها متاسف نيستند، بلكه خوشحالند. نشانه‌هايي از خوشحالي مانند رقص و پايكوبي و برهنگي كه البته معلوم نبود كي و كجاست، منتشر كردند. اما در دنياي حقيقي در تبريز و قم و تهران و مشهد، حكايت ديگري جاري بود. در خيابان‌ها و ميدان‌ها جاري شده بود.خوشبختانه نمايندگان رسانه‌هاي جهاني كه هوشمندانه دعوت شده بودند، گوشه‌هايي از واقعيت دنياي حقيقي را منتشر كردند. 🔻مي خواهم به تجربه بسيار مهم داستايفسكي در «دفتر يادداشت روزانه يك نويسنده» اشاره كنم. اين كتاب با ترجمه ابراهيم يونسي و در سه جلد و ۱۵۰۰ صفحه به زبان فارسي ترجمه شده است. كتاب بي‌مانندي است و در تاريخ ادبيات و فرهنگ بي‌نظير، داستايفسكي درست در نيمه دوم دهه پنجاه سالگي خود، در اوج آفرينندگي و كمال شخصيتي، در سال‌هاي ۱۸۷۶ تا ۱۸۸۰، يادداشت روزانه را نوشته و به بررسي و تحليل مهم‌ترين مسائل آن روزگار روسيه پرداخته است. در تمام يادداشت‌ها، موضوع دوگانگي مردم روسيه و روشنفكران يا نخبگان سياسي و فرهنگي و اجتماعي تكرار مي‌شود. وقتي نوشته داستايفسكي را با دقت مي‌خوانيم، مي‌بينيم، گويي ما در ايران امروز با چنان دوگانه‌اي رويارو هستيم. روشنفكراني كه حال و هوا و ارزش‌ها و زبان‌شان با مردم متفاوت است. مردم را دست‌كم مي‌گيرند و بلكه مي‌كنند. نگاه‌شان به ارزش‌هاي آن سوي مرزهاست. سكولار از دهان‌شان نمي‌افتد! باورهاي ديني و اخلاقي مردم را طرد مي‌كنند. امر مقدس نداريم!به توانايي ملي باور ندارند.  🔻اما در مواجهه با واقعيت مردم سرگشته مي‌شوند. البته اين شهامت و صراحت را ندارند كه اقرار كنند مردم را درست نشناخته بودند. برعكس وقتي با واكنش مردم رويارو مي‌شوند، به مي‌پردازند. مردم را ناآگاه تلقي مي‌كنند، همانطور که روشنفكران روسي خود را در برابر اروپا به معني آلمان و انگلستان و فرانسه ناچيز و بلكه زبون احساس مي‌كردند، رمان‌هاي تولستوي آينه اين استحاله به ويژه در تشبث روشنفكران و نخبگان به فرانسه داني و فرانسه پراني است. 🔻داستايفسكي نوشته است:  «مي‌گفتند (روشنفكران) كه ما كشوري ناچيز و فقير و بي‌اهميت هستيم. با تمسخر به همه اطمينان مي‌دادند كه ما چيزي به نام «روح ملي» نداريم، زيرا ملت و مردمي نداريم و بين رهبري سياسي و مردم وحدتي نيست. نيهيليسم همه ‌چيز را جويده است و سربازان تفنگ‌هاي‌شان را زمين مي‌اندازند و مثل گله گوسفند فرار مي‌كنند و مهمات و تداركات نداريم و خودمان خوب مي‌دانيم كه توپ مي‌زنيم! و پا را زيادتر از حدمان دراز كرده‌ايم.» (۱) 🔻ببينيد چقدر اين حرف‌ها آشناست! گفتند آمريكا ظرف يك ساعت مي‌تواند تمام توان دفاعي ايران را نابود كند. عين‌الاسد اتفاق افتاد. گفتند ايران جرات مقابله با اسراييل را ندارد، وعده صادق اتفاق افتاد. گفتند مردم عليه نظام هستند و نظام ۸ درصد بيشتر طرفدار ندارد. درياي جمعيت مردم به تكاپو درآمد. گفتند كاريزمايش با خاك يكسان شده است! ديدند با يك جمله آيت‌الله خامنه‌اي و آرامشي كه در كلام ايشان بود، ملت و كشوري كه نه مجلس داشت و نه رييس‌جمهور، مثل سرو ايستاد و قامت خم نكرد و كمترين اختلالي در اداره كشور پيش نيامد و و كشور و نظام بيشتر شد.همسايگان و ديگر كشورها پررنگ‌تر از هميشه، با حضور در مراسم فقدان شهداي خدمت اشتياق خود را براي توسعه روابط يا بازسازي روابط با ايران نشان دادند. 📍 پي‌نوشت: فئودور داستايفسكي، دفتر يادداشت روزانه نويسنده، ترجمه ابراهيم يونسي، تهران، انتشارات بزرگمهر، ۱۳۷۰، جلد دوم ص ۹۶۰ 🔻 را دنبال کنید @serat_ir1